رعایت حدّ عینیت و ذهنیت، همیشه مشکل هر معرفتشناسی بوده است و فلسفه علم نیز که از اقسام معرفتشناسی است به این مشکل مبتلا است. فلسفه علم منطقی-دستوری خواهان علمی صددرصد ابژکتیو بود. امّا تحقیقات فراوان بازنمود که تاریخ علم آشفتهتر از آن است که در قالب روشهای معینی ریخته شود، و عالمان نیز انسانتر از آنند که ماشینوار عمل کنند، و خرد خشک و خام را بر جمیع عواطف خویش حاکم سازند، و عوامل محیطی و اجتماعی نیز سرکشتر از آنند که حرمت عقل را نگه دارند و همه جا به میل یا به فرمان وی سربسپارند.
و قصّهی دانستن و فهمیدن و آراء گونهگون را ردّ و قبول کردن غامضتر از آن است که یکبار برای همیشه گفته شود و در آن تطوّری و طراوت نوینی رخ ننماید. و طبیعت عشوهگر تر و افسونکارتر از آن است که راز خود را آسان آشکار کند و دانشطلبان را از جام دانش، سیرابی راستین و جاودان بخشد، و ذهن نیز بازیگرتر از آن است که به تماشای محض خشنود ماند و خود در امر ادراک تصرّفی روا یا ناروا نکند، و درهم تنیدگی مکشوفات و مراتب طولی معلومات نیز افزونتر از آن است که منطق و ریاضی محض بتوانند از عهده تفصیل و تفکیکشان برآیند، و توقّعات خرد بیش از آن است که به دانستن نکتههای خام و منفرد و مبهم خرسند شود و از نظامی معقول و ساده و پرمضمون و صادق و عینی و روشن چشم بپوشد. اینها همه موجب شد تا کسانی از مشاهدهی این همه پریشانی، پریشان شوند و در تاریخ علم نظم و سامانی نبینند و روش را پاک انکار کنند و نوعی ذهنیت و نسبیت را بر همه علم سایه افکنکنند و این گرچه حرکتی گزاف بود امّا تردید نباید کرد که هیچ فلسفهای از علم تا به تاریخ پرپیچ و تاب علم، اعتنای جدی نکند و آن را در حساب نیاورد، از صلابت و مقبولیت برخوردار نخواهد بود. سادهآندیشی در باب تاریخ علم، فلسفه علم را نیز سست و تهی خواهد نمود. غموض از آنجا بیشتر میشود که برای فهم تاریخ علم نیز از داشتن فلسفهای گریز نیست. لذا دیالوگ میان تاریخ علم و فلسفه علم، کاری است که از ای پس باید به قوّت تعقیب و توصیه گردد.
کسی چون آرتور برت که در آغاز قرن، یعنی وقتی که هنوز غوامض تاریخ علم مکشوف نبود، به علم شناسی پرداخت، صرفاً از تأثیر مبادی متافیزیکی در علم تفحّص کرد و به عوامل دیگر عطف نظر ننمود و لذا به آسانی توانست آراء علمی را به آرائ متافیزیکی بازگرداند و حرکت یکی را در ظل دیگری مشاهدهپذیر سازد. تردید نیست که آن ربط و پیوند، امروزه و در پرتو یافتههای تاریخی نوین دیگر چنان مستقیم و مشهود نیست و تو بر توتر از آن است که برت باز نموده است. با این همه علمشناسی پسینی او ضلعی از کثیرالاضلاع علمشناسی است که امروزه سخت مغفول افتاده استو دانشجوی این فن را که در جنبرهی آراء خرد و درشت تاریخی-منطقی مورخان و فیلسوفان علم، کلافه و حیران مانده است، به نگاهی از بیرون دعوت میکند و حرکت کاروان علم را به زمامداری متافیزیک وا مینماید و متافیزی مُضمر در علم تجربی جدید را از دل آن بیرون میکشد و به پیافکندن متافیزیک دیگر که علم امروز را خوش آید ترغیب میکند.
شاید دیگر هیچ کس امروز جرأت نکند که کتابی در فلسفه یا تاریخ علم بنویسد و رشد معرفت تجربی را صرفاً به یک دو عامل فکری یا اجتماعی اسناد دهد. این کار فقط از بیخبران ساخته است و بس. رشد علم تجربی را فرزند اومانیزم یا بورژوازی یا صنعت یا دیانت مغرب زمین دانستن، سخت جسورانه و جاهلانه است. قصّه معرفت، قصّهای دلکش ولی دیریاب است. و صورتی است که نادیده تصویر کردنش ناممکن است و آن هم که آن را میبیند از فرط حیرت، قلم از کف میاندازد.
هیچ نقاشت نمیبیند که نقشی برکشد وانکه دید از حیرتش کلک از بنان افکندهای
با این همه، فیلسوفان، همچون موری در این خرمن خوشند و فزون از طاقت خویش باری میکشند. درسی که فلسفه علم امروز به عالمان آموخته است درس تواضع و قناعت است. و به سبب همین تواضع است که معرفت علمی و معرفت دینی امروز مهربانتر و همنشینتر از دیروز شدهاند.
فلسفه علم که از رسمیت یافتن و دانشگاهی شدنش، در کشور ما، دههای بیش نمیگذرد، دانشی جوان است. و متعلّمان این فنّ اگر بخواهد آن را چنانکه باید دریابند چارهای ندارند جز اینکه به متون اصلی و عمدهی آن اقبال کنند و آب را از سرچشمهها بردارند و به افسون علم ناشناسانی که همه چیز را به علّت بیخبری به تهمت «غربی» بودن از در میرانند اعتنا نکنند. چشم خرد در انتظار است تا مترجمان مشفق و نیکاندیش، به ترجمه آثار حکیمان علمشناس مورّخان بصیر علم چون نیگل[102]، همپل[103]، پوپر، لاکاتوش، تولمین[104]ف کوهن، پولانیی[105]، کارناپ، باشلار[106]، کویره، فوکو[107] و ... همت بگمارند و این دانش جوان را فروغ و فربهی افزونتر بخشند.
***
از ادوین آرتور برت، مؤلّف کتاب، اطلاع بسیاری بدست نیامد. همین قدر میدانیم که تولّد وی به سال 1892 میلادی بوده است و دکتری خود را در سال 1925 از دانشگاه کلمبیا دریافت کرده است. و از سال 1932 عضو گروه فلسفه دانشگاه کرنل بوده و در سال 1960 که بازنشسته شده است استاد همان دانشگاه بوده است. اهم کتب وی به شرح ذیلاند:
1. مبادی مابعدالطبیعی علوم نوین (کتاب حاضر)
2. تفکر صحیح Right thinking
3. تعلیمات بودای مهربان The Teaching of The Compassionate Buddha
4. انسان در جستجوی خدا Man Seeks the Divine
5. در طلب فهم فلسفی IN Search of Philosophical Understanding
6. دین در عهد علم Religion in an Age of Science
***
در امر ترجمه و آماده کردن این کتاب، عنایات الهی مرا حاجتمند و آفرینگوی سه دوست مشفق کرد. نخست برادر ادیب و بصیر جناب بهاءالدین خُرمشاهی که از سر شفقت، تمام پیشنویس ترجمه را خواند و به اشارت نیکوی خود، از زشتیها و ناراستیهای آن کاست. دو دیگر خانم منصوره کاویانی که فهرست پایان کتاب را فراهم آورد. و سوّم دوشیزه سونیا تیماریان که پیشنویسهای پریشان این کتاب را از سواد به بیاض بازبرد و به زحمت و شکیبایی تمام و بی هیچ ترشرویی و توقّع، آن را به نیکی آراست و برخود سخت گرفت تا از سختی کار ارباب مطبعه بکاهد. من براستی سپاسگزار این نیک خواهان و مددکارانم و برایشان آرزوی سرانجام نیک دارم. در آخر، خدای بزرگ را سپاس میگزارم که همهی نیروها از او و همه سپاسها برای او و به جانب اوست. و الله من وراءهم محیط.
والحمدُ لله اوّلاً و آخراً.
عبدالکریم سروش
مرداد ماه 1369
پینوشتها
--------------------------------------------------------------------------------
*-منقول از منبع ذیل:
Criticism and Growth of knowledge, ed. I . Lakatos & A. Musgrave (CUP 1970) p. 183
[1]- کتاب عبور از جهان بسته به کیهان بی کران از الکساندر کوایره، در زمرهی این رقبای نادرست که در همین مقدّمه بدان اشارت خواهد رفت.
*- sensorium
[3] - اصطلاح مأخوذ از آرتور کوستلر
[4] - A. Koyre: Newtonian Studies, the University of Chicago Press. 1965.
[5] - A. Koyre: Etude Galileenne
[6] - A. Koyer: From the Closed World to the Infinite Universe, John Hopkins University Press. 1975.
[7] - عبور از جهان بسته به کیهان بیکران. پیشین ص160.
[8] - Work-Day God and the God of the Sabbath
[9] - I. Kant, Metaphysical Foundations of Natural Science, Tr. By I. Ellington, Library of Liberal Arts (1970)
[10] - کارل پوپر. حدسها و ابطالها. ترجمه احمد آرام. ص 236 (شرکت سهامی انتشار 1363).
[11] - در تمام واکنشهای دو طرفه از نوع A+BDAB، دو جسم مستمراً با یکدیگر میآمیزند و سپ از یکدیگر میگریزند، یعنی هم بطبع تجزیه می شوند و هم به طبع ترکیب. این اکتشاف برتوله شیمیست فرانسوی بود که اتکاء ترکیب و تجزیه به غلظت و وزن موادّ را آشکار کرد.
[12] - جرم واحد، در قطبین زمین و در استوا و در کرهی ماه و در کرهی خورشید، اوزان گونهگون دارد.
[13] - حکیمان ارسطویی در دفاع از طبعگرایی به دو شیوهیمحتمل توسّل خواهند جست. یکی اینکه خواهند گفت اگر جهان دیگری بپا شود و در آن جهان، روغن چرب نباشد و نمک شوری ندهد، در آن صورت آن روغن، روغن نیست. و آن نمک، نمک نیست. نه اینکه نمک هست و شور نیست. به عبارت دیگر نمک همان است که شور باشد و روغن همان است که چرب باشد و هلمّ جرّاً. این حیله، سخت ناکام است چرا که اصل مدّعا را به یک توتولوژی بیحاصل بدل میکند و میگوید از ابتدا که میگفتیم نمک شور است مرادمان این بود که جسمی که شور است شور است!! این سخن البته در هیچ جهانی باطل نمیشود امّا خبر از احوال هیچ جهانی هم نمیدهد. شیوهی دوم اینکه خواهند گفت در یک رشته احوال و شرایط خاص که اسیدی و بازی ترکیب میشوند «طبیعی» آن شرایط، ترکیب است. و در شرایط و احوال دیگری که آن دو تجزیه میشوند، «طبیعی» آن شرایط، تجزیه است. آب در شرایط خاصی بالطبع مایع است و در شرایط دیگر بالطبع منجمد و هکذا. این حیله بیهنرتر و بیوفا تر از حیله نخستین است. بیوفا است چرا که به اصل نظریه «جستجو از آثار طبایع» جفا میکند و میگوید هر چه یافت شود همان طبیعی است و بالواقع فاصله قسر و طبع را به صفر میرساند و بیهنر است چرا که با بیخاصیت کردن اصل نظریه میخواهد از آن دفاع کند. تأکید میکنیم که سخن از نفی طبایع نیست سخن از این است که «طبیعیات» دانشی ناموفق است.
[14] - Laws of Nature
[15] - قیاس برهانی مؤلف از دو مقدمه و یک نتیجه است. مقدمات این قیاس باید یقینی باشند و اوصاف کلیت، ضرورت، دوام و اولیت را داشته باشند. این اوصاف در قضایای ششگانه ذیل یافت میشوند: اولیات، حدسیات، متواترات، مجرّبات، مشاهدات، فطریات.
[16] - شرح این روش و نقدهای وارد بر آن را در مقالهی «مبانی منطقی استقراء» آوردهام. نگاه کنید به تفرّج صنع (انشارات سروش 1366).
[17] - Simple Location
[18] - نگاه کنید به فصل نهم از کتاب «معرکه آراء» نوشته وایتهد. ترجمه این کتاب علم چیست فلسفه چیست (مؤسسه فرهنگی صراط 1368) آوردهام. (ص 163-193) نام و نشان کتاب وایتهد این است:
A. N. Whitehead. Adventures of Ideas CUP, 1942.
[19] - نگاه کنید به مقاله «هدف علم» از کتاب «علم عینی» نوشته کارل پوپر. ترجمه این مقاله را در کتاب علم چیست فلسفه چیست (پیشین) آوردهام. (135-158)
[20] - «... و مع ذلک فلیس تفید [التجربة] علما کلیا قیاسیاً مطلقاَ، بل کلیاً بشرط، و هو أن هذ الشیء الذی تکرّر علی الحسّ تلزم طباعه فی النّاحیة التی تکرّر الحس بها امراً دائماً الاً أن یکون مانع فیکون کلیا بهذالشرط لا کلیا مطلقاً... فانّا لا نمنع أن سقمونیا فی بعض البلاد یقارنه مزاح او خاصیة او یعدم فیه مزاج و خاصّیة لا یسهل. بل تجب أن یکون الحکم التجربی عندنا هو أنّ السقمونیا المتعارف عندنا المحسوس هو لذاته او طبع فی یسهل الصفراء الاّ ان یقاوم بمانع... فان کان ضرب من التجربة یتبه یقین کلّی حتم علی غیر الشرط الذی شرطناه لا شکّ فیه، فیشبه أن یکون وقوع ذلک الیقین لیس عن التجربة بماهی تجربة علی أنّه امر یلزم عنها بل عن السبب المباین الذی یفید اوائل الیقین...» (برهان منطق شفا، تحقیق ابوالعلاء عقیقی. قاهره، 1956. ص 98-96). بوعلی در این سخنان سنجیده، آشکارا راه یقین قطعی تجربی را میبندد و میگوید یقین غیر مشروط و کلّی غیر مقید تجربی اگر هم به دست آید، از تجربه بدست نمیآید و لاجرم منبع دیگری دارد. چرا که وی محال نمیداند که سقمونیا که در این دیار مسهل صفرا است در دیار دیگر چنین نباشد. و به همین سبب به یقین نمیتوان دانست کدام یک از این اوصاف براستی از آن خود اوست و کدام یک محصول القاء فاعلهای دیگر است.
[21] - برای مثال: «استقراء آخرش بر میگردد به قضیه خارجیه... ولی در تجربه چون ما در نهایت امر میرسیم به کشف طبیعت جسم لذا قضیهی حقیقیه است... اینکه میگوئیم هر آهنی در اثر حرارت منبسط میشود... مقصود این است که طبیعت آهن چنین است...» (مرتضی مطهری، شرح مبسوط منظومه، جلد دوم. ص 8-339، تهران. انتشارات حکمت).
[22] - Geometric spirit
[23] - Causal Explanation
[24] - Explanation
[25] - Reduction
[26] - PV= Const. |
[27] - N=N0.
[28] - K=
[29] - S= 1/2 gt2 + vt.
[30] - Gibbs
[31] -
[32] - «تحقیق ماللهند»، چاپ دکن ص 232 و تاریخ نجوم اسلامی، نلّینو، ترجمه احمد آرام، ص 20-321.
[33] - اصطلاح رایج در فلسفهی یونان قدیم. و کتابی به همین نام از پیر دوئم. فیلسوف، مورّخ، ترمودینامیک دان فرانسوی در نیمه دوم قرن نوزدهم: To Save the Phenomena
[34] - منطق شفا. «کتاب برهان»، ص 144 (تحقیق ابوالعلاء عفیفی قاهره 1965).
[35] - William Whewell
[36] - J. S. Mill
[37] - Hypothetico-Deductive Method
[38] - کوشش در وحدت بخشیدن به میدانهای الکترو مغناطیسی و جاذبه تحت هندسه واحد از اینشتاین (1916) آغاز شد و محققان بسیار را پس از آن به جهد و تعب واداشت. امروزه نیروهای ضعیف و قوی هسته اتم نیز به جمع متحدین پیوستهاند و امر وحدت بخشیدن را غامضتر کردهاند. روزی ولفگانگ پولی، با نومیدی از کامیابی محققان این وادی گفته بود «آنچه را خدا از هم گسسته است، انسان نمیتواند بهم بپیوندد». امّا نشاط مستمر محققان و رسیدنشان به تئوری ابر ریسمان (Super String) حکایت از آن میکند که گویی خود را در بهم پیوستن گسستهها مأذون و قادر مییابند.
[39] - Conventionalism
[40] - Instrumentalism
[41] - Scientific Law
[42] - Prediction
[43] - Explanation
[44] - Causal Explanation
[45] - Reduction
[46] - Atomic Proposition
[47] - Protocol Sentences
[48] - Confirmation
[49] - Verification
[50] - Demarcation Criterion
[51] - Context of Justification
[52] - Context of Discovery
[53] - Objective
[54] - Verifiability
[55] - Conformability
[56] - Weak Verifiability
[57] - Cumulative
[58] - Theory-Ladenness of Observation
[59] - هم گویند که در بستر مرگ وقتی به درون یک سپینتاریسکوپ نگریست و درخشش حاصل از برخورد پرتوهای آلفا با بلور سولفور سرب را دید گفت اینک به وجود اتمها ایمان آوردم!
[60] - energetics
[61] - Kekule
[62] - Brodie
[63] - Jean Perrin
[64] - Les Atomes
[65] - Crucial Experiment
[66] - Mind-Body Problem
[67] - Gestalt Switch
[68] - Incommensurability thesis
[69] - Mob Psychloogy
این تعبیر طعنآمیزی است که لاکاتوش، فیلسوف علم معاصر مجاری-بریتانیایی برای فلسفه علم فیلسوفانی چون تامس کوهن به کار برده است نگاه کنید به Criticism and Growth of Knowledge
[70] - Normative philosophy of Science
[71] - Internalist Historiography of Science
[72] - Externalism
[73] - Behaviorism
[74] - Operationalism
مکتب اپرشنالیزم بر آن است که یک مفهوم علمی برابر است با «عمل»هایی که برای تشخیص و یا اندازهگیری آن انجام میشود. لذا حرارت مساوی است با کارهایی که برای اندازهگیری حرارت به کار میرود. (مثل فروبردن ترمومتری در مایعی). «هوش» و «طول» و «الکتریسیته» و ... را بر همین قیاس باید معنا کرد.
[75] - Conjectural Realism
[76] - Positive Heuristics
[77] - ad hoc Adjustments
[78] - T. Kuhn, The Structure of Scientific Revolutions
[79] - Objectivity
[80] - Paradigm
این لفظ در کتاب «ساختار انقلابات علمی» تامس کوهن به بیش از بیست معنا آمده است. اهمّ و اشهر آن معانی همان است که در متن آوردهایم (نگاه کنید به مقاله خانم مارگارت ماسترمن در کتاب Criticism and Growth of Knowledge (CUP 1970)
[81] - Anomalies
[82] - این سخن از پول فایرابند است: any thing goes
[83] - R. Carnap
[84] - C. Hempel
[85] - H. Reichenbach
[86] - K. Popper
[87] - I. Lakatos
[88] - Watkins
[89] - T. Kuhn
[90] - P. Feyrabend
[91] - Stegmuller
[92] - C. S. Peiree
[93] - R. Merton
[94] - Critical School of Frankfurt
[95] - J. Habermas
[96] - کتاب هابرماس که نامش از مفادش خبر میدهد این است: «معرفت و تقلّقات آدمی»
Habermas. J. Knowledge and Human Interest (London 1972)
[97] - Strong Thesis
[98] - کتاب زیر بخصوص از لحاظ اشتمال بر دیدگاههای نسبیتی در علم شایسته ذکر است:
Hollis. M. and Lukes. S. eds. Rationality and Relativism (Oxford. Blackwell 1982)
[99] - Michael Polanyi, Personal Kuowledge (RKP. 1958)
[100] - Michael Polanyi, The Tacit Dimension (RKP. 1966)
[101] - Glymour, Clark, Theory and Evidence. (Princeton: university press 1979)
[102] - E. Nagel
[103] - C. Hempel
[104] - S. Toulmin
[105] - M. Polanyi
[106] - G. Baschlard
[107] - M. Foucault
نظرات
دستتان درد نکند . تازه از لذت اذعان به نادانی خود برخوردار شدیم !